Home

Invitation

Introduce

Articles

Links

Gallery

Analyze

About

 

 

 



Christopher Alexander

کريستوفر الکساندر

-------------------------------------------

ترجمه : مهندس حامدرضاوثوق

------------------------------------

کريستوفر الکساندر در وين، اتريش متولد شد و درآکسفورد درانگليس درس خواند. او دررشته معماری ورياضی ازدانشگاه کمبريج فارغ التحصيل شد.سپس ازدانشگاه هاروارد مدرک PHD درمعماری گرفت. بخاطر تز دکترايش که بعداً به صورت کتابی تحت عنوان «يادداشتهايی برترکيب فرم[i]» منتشرشد، ازمؤسسه معماران آمريکا[ii] مدال طلای تحقيقاتی دريافت کرد. از سال 1963، استاد معماری دردانشگاه کاليفرنيا دربرکلی وهمچنين سرپرست مؤسسه سازه های محيطی[iii] است. پروفسورالکساندر، در سال 1980، به عنوان عضوی ازآکادمی سلطنتی سوئد[iv] برگزيده شد ودرسال 1996 به عضويت مؤسسه هنروصنايع آمريکا[v] درآمد. اوهمچنين يک عضومعتمد مؤسسه معماری پادشاه ولز[vi] می باشد.

دکتر الکساندر کتابها ومقالات بيشماری نوشته است. او مبدع روش جديدی در تفکر معماری است. طبق روش او ساختار يک شهر، يک ساختمان  يا يک اتاق ساده، توسط دسته ثابتی از قوانين تشريح می شود. او مدت زيادی از عمرش را برای تحقيق در اين قوانين گذرانده است. يافته های او ارزش تفکر علمی را بيان کرده، روشهای غيرعلمی را که بر اساس مد، جهان بينی شخصی و اتفاقی شکل گرفته، نفی می کند. اين کاملا با طرز تفکر معماری که از جنگ جهانی دوم به اين سو باب شده است، متفاوت می باشد.

الکساندر برای مشکلات معماری و طراحی شهری، راه حلهای مطمئن و قطعی پيشنهاد می کند. قسمتی از ايده های او در دانش شهرسازی جديد منعکس گشته است. او فرايند پيشرفت تدريجی فرمهای ارگانيک و غير ارگانيک را به صورت انتزاعی[vii] بيان کرده است. اين همان فرايندی است که رشد يک شهر را کنترل می کند. اين نتايج بر اين مسئله استوار است که چگونه موضوع به صورت هوشمندانه خودش را سازماندهی می کند؛ که کاملا با يافته های برنامه ريزی و طراحی مدرن که در آن شبکه ها، ناحيه ها، جاده ها و ساختمانها که بر پايه طراحی شکلی روی کاغذ استوارند فعاليت انسان را تحت سلطه و تاًثير خود قرار می دهند، متضاد می باشد.

اين نتايج به خوبی در طول چهار جلد کتاب «طبيعت نظم[viii]» مورد بررسی و تحليل قرار گرفته است. بعضی کتابهای او اينها می باشند:« يادداشتهايی بر ترکيب فرم»،« شهر يک درخت نيست[ix]»،« زبان الگو[x]»،« يک تئوری جديد در طراحی شهری[xi]» و« طبيعت نظم». چکيده ای از نظريات الکساندر را می توان در سخنرانی اش در کنفرانس  Doors 2 [xii] در سال 1994 در آمستردام تحت عنوان «معماری بومی[xiii]»، دريافت.

 

DOMESTIC ARCHITECTURE

معماری بومی

با اينکه از بعضی افراد حاضر در اين جلسه پرسيدم، هنوز متوجه وجه تشابه شرکت کنندگان در اين کنگره نشده ام. با اين حال متوجه شده ام که تعداد کمی از شما با من- به عنوان يک معمار و يک پيمانکار ساختمان- حرفه مشترکی داريد. من کارم ساختن ساختمانها است. در اين گفتار، می خواهم مسائلی را که با آن روبرو هستم با شما در ميان بگذارم، به اين اميد که از مشکلات بی اندازه فراروی اين حرفه مطلع گرديد.

به نظر من، بزرگترين مشکل معماری در نيمه دوم قرن بيستم، ايجاد ارتباط بين مردم و دنيای فيزيکی- ساختمانها، خيابانها و غيره- است. اساساً چيزی که اکنون از دست داده ايم، رابطه ای است که شايد بتوانيم آنرا «تعلق داشتن[xiv]» يا مالکيت[xv] به صورت يک احساس عاطفی حقيقی، تعبير کنيم.

به عنوان مثال از خودتان بپرسيد، درباره مکانی که درست بيرون اين سالن اجتماعات قرار دارد، فضای بازی که از آن وارد اين مکان می شويد؛ يا درباره سرسراها و هالهای ورودی اينجا که وقت استراحت در آن می ايستيد و قدم می زنيد، چه احساسی داريد؟ ممکن است تمام اين فضاها عملکردشان را خيلی خوب انجام دهند. آنها مکانهايی کاملاً مؤثر و کارآ هستند؛ اما فکر می کنم کاملاً راضح است که شما هيچ گونه احساس تعلق عميقی نسبت به هيچکدام از اين فضاها نداريد. يک مسئله حزن انگيز؛ اما شايد بگوييد: بايد اين مسئله را به عنوان پی آمد اجتناب ناپذيری از مشکلات عملی زيادی که در ساخت سالن اجتماعات به اين نوع و بزرگی وجود دارد، قبول کنيم. اما حقيقت اين است که خانه ها و آپارتمانهايی که برای مدت نيمی از قرن مشغول ساختن بوده ايم، به طور قطع همين مشکل را دارند. خيلی کم پيش می آيد که رابطه ای از تعلق بين يک خانواده و آپارتمان يا خانه ای که در آن ساکن است، وجود داشته باشد. اين رابطه ممکن است در بعضی شرايط تا اندازه ای مؤثر باشد، ولی هدف من ايجاد مکانی است که دارای اين احساس تعلق در سطح بسيار عميقش؛ باشد. اينکار در عمل به شکل غير قابل باوری سخت است.

من به مردم اين اجازه را داده ام که نقشی خيلی اساسی در طراحی، برنامه ريزی و ساخت خانه ها و آپارتمانهای خودشان داشته باشند. با اين روش، شايد مرتکب نوآوريهای بنيانی در تکامل انواع جديدی از قراردادهای ساخت و ساز شده ام که اجازه می دهد يک ساختمان در حين ساخت وساز به صورت ارگانيزه، همگام با مشکلات به روز و به هنگام شود. اينچنين تطابق و اصلاحاتی در ساخت يک خانه مسکونی می تواند وجود داشته باشد، ولی اعمال همچو تغييراتی در فرايندهای اقتصادی و مديريتی ساخت و ساز خيلی سخت است؛ تغييراتی که قراردادهای ساختمانی را که در حال حاضر محدوديتهای زمانی و اقتصادی زيادی دارند به قراردادهای تغييرپذير در حين ساخت و ساز تبديل کند.

مثالهايی از فرايندهای  نوآورانه ای را که در طول 15 تا 20 سال گذشته انجام داده ام، به شما نشان خواهم داد. در طول يکی دو سال گذشته، به صورت فزاينده ای متقاعد شده ام که اهدافی که دنبال می کرده ام و البته تا حدود زيادی در اجرا موفق بوده اند، به هيچ عنوان حرکتهايی بنيانی و نو نبوده اند.

به اين پی برده ام که اين حالت ارتباط عميق که يک مکان را به يک خانه حقيقی مبدل می کند، نوآوری و بدعتی را می طلبد که من کاملاً آنرا نمی فهمم و هنوز حتی نمی توانم آنرا تصور کنم. آنچه فقط به آن آگاهم اينست که نيازمند يک تغيير شگرف هستيم تا حداقل بتوانيم به انجام اين کارها و اصلاحات، اميدوار باشيم.

آنچه را که اميدوارم بتوانم به وضوح بيان کنم اينست که گشادگی، وضوح و زلالی وجود ما، تا انداره خيلی زيادی به ردپاهای خيلی جزئيی که در محيط فيزيکی دارد، وابسته است.

بنابراين وقتيکه می گويم شما در مکان خارج اين سالن اجتماعات احساس تعلقی نداريد، منظورم چيزی خيلی بيشتر از اين حرفها است. منظورم اينست که خيلی مشکل است که در آن فضا خودتان باشيد. مکانها اين توانايی را دارند که به ما اين اجازه را بدهند يا اينکه تکذيب کنند که خودمان باشيم. حتی آپارتمانی که آنرا مبلمان کرده ايم و اثاثيه خود را در آن چيده ايم، فقط به اين دليل که وسايل خودمان را در آن چيده ايم و آنرا مرتب کرده ايم، نمی تواند امکانی برای اين نوع بودن صريح و روشن ما ايجاد کند. اگر چه اين نکته ای بسيار ظريف است، ولی اثری بسيار عظيم دارد. اين نوع احساس خوشايندی ساده ای که منظور من است، خيلی از مواقع ناشی از عواملی است که حتی نمی دانيم چگونه آنرا بدست آوريم.

در اينجا می خواهم درک خود از اين موضوع را با شما در ميان بگذارم. ممکن است بگوييد: بسيار خوب، فکر می کنم بدانم چگونه آنرا در مورد خانه خودم انجام دهم. اما به عنوان يک معمار و سازنده، احساس می کنم که اين مسؤوليت من است که کوشش کنم تا اين فرايندها را در مقياس بزرگتری از جامعه به ظهور برسانم و نشان دهم چگونه يک شرايط محيطی می تواند به وجود آيد که اين فرايندها بتوانند در آن در مقياس بزرگتر حضور يابند. پس مشکل تنها اين نيست که اين امر چگونه در مقياس کوچک قابل انجام است، بلکه مسئله چگونگی انجام آن در مقياس بزرگ است.

نوع خاصی از خانه پست مدرنی، درست متضاد آنچيزی است که من از آن صحبت می کنم. (اين مسئله آنقدر هم شوخی نيست، زيرا بسياری از همکاران حرفه ای من اين نوع از خانه را به عنوان يک هدف دنبال می کنند.) موقعيکه آنرا با خانه ای در يک محله کثيف و پرجمعيت در بانکوک مقايسه می کنم، يک مسئله حياتی آشکار می شود؛ اگرچه در خانه واقع در بانکوک فقر و حتی شايد شرايط تيره روزانه ای حاکم باشد ولی با اينحال، آن براستی يک خانه است. مطمئناً امروزه درک ما از معماری، چيزی برای خلق اين نوع خانه ها ندارد. حتی بعضی مواقع سعی می کند که از اين نوع خانه کاملاً دور شود و مسکنی مشابه آن مثال پست مدرن خلق کند. اين در نظر من نامعقول و مضحک است.

پرسش من اين است: چگونه مي توانيم دنيايي بسازيم که در آن خانه هايمان نوعی زندگی ساده، معصوم و بچگانه را در ما پرورش دهند و از آن حمايت کنند؟ وقتيکه شخص برای مثال، مسکن عمومی، مجموعه های مسکونی، خانه های حومه ای که پيمانکاران می سارند و خانه های گران طراحی شده بوسيله معماران را با هم مقايسه می کند، واضح ترين سؤالی که به ذهنش می رسد اين است که: چه می شد اگر مردم خودشان اين کار را انحام می دادند؟ اگر آنها واقعاً خودشان در جريان ساختن و شکل دادن محيط درگير می شدند؟ البته در اينصورت امور بسيار بهبود می يافت. اين همان چيزی است که برای مردم اکثر فرهنگها در تمام زمانها، در طول قرنها اتفاق می افتاده است.

يکی از پروژه هايمان مسکن عمومی برای شهر ناگويا[xvi] در ژاپن بود. هر واحد مسکونی 5/2 طبقه داشت. دو طبقه روی هم و يک طبقه ديگر روی بام. عرض ساختمان در حدود 6 متر بود. به سبب اينکه نوع ساختمان کشيده و لاغر بود، پنجره های زيادی در آن تعبيه شده بود. هر خانواده در حدود 70 متر مربع زيربنا در اختيار داشت: يک مستطيل به عرض 6 متر و طول 12 متر.

ما خانواده های زيادی از اين مجموعه در ناگويا را دعوت کرديم. به هرکدام از آنها تکه ای کاغذ داديم که در آن مستطيلی به عرض 6 متر و طول 12 متر به مقياس، ترسيم شده بود و به آنها گفتيم خانه ای را که می خواهند روی آن بکشند.گفتيم هر چيزی را که می خواهند روی آن نشان دهند و مطمئن باشند که به هيچ وجه نمی خواهيم نظرمان را به آنها تحميل کنيم. من توانايي مديريتی و فنی لازم را برای ساختن آنچه آنها ترسيم کرده بودند، بدون افزايش قيمت تمام شده، داشتم.

در هر مورد جداگانه، از حاصل آنچه که هر شخصی همراه يا برای خانواده اش کشيده بود، حالت شکل گونه ای از يک نقشه معماری بدست آمد. به طور قطع، اين نقشه ها برای هر خانواده جداگانه ای کاملاً متفاوت با بقيه بود. من يک تجربه خيلی جالب با بعضی خانواده ها در چيکازاديا[xvii]، ناحيه ای در ناگويا که اين مجتمع مسکونی در آن واقع بود، داشتم. به گروهی متشکل از 7 يا 8 نفر، تکه ای کاغذ دادم و به آنها گفتم: اينجا 6 متر عرض و 12 متر طول داريم، هر چيزی را که می خواهيد در آن بکشيد. کشيدن آنچه که به نظرشان دنيای ايده آلشان بود، زمان زيادی از آنها نگرفت. البته اين کار جنبه آزمايش داشت و فقط برای اين بود که آيا اين ايده در عمل برای مردم قابل اجراست يا خير. دو نفر از آنها در حال انجام دادن اين کار، در چشمانشان اشک جمع شده بود. آنها کسانی بودند که در مجتمع های مسکونی زندگی می کردند. برايشان غيرقابل باور بود که می توانستند نيازهای روزمره شان را به چنين روش ساده ای در ساختمان خودشان جای دهند. چون برای آنها فرض شده بود که اين چيزی است که نهادهای مسؤول دولتی و شهرداری به آنها می دهد. از اينکه اين کار چنين اثر مستقيم و ساده ای داشت، هيجان زده شدم. اشک در چشمانشان جمع شده بود و کاملاً احساساتی شده بودند، فقط به خاطر اينکه آنچه را که فکر می کردند آپارتمان ايده آل خانواده شان است، می توانستند روی کاغذ بکشند. اين برای شما روشن می کند که با بکار بستن اين روش، چه تحول اميددهنده شگرفی دست يافتنی خواهد بود.

در پروژه ای که در حال حاضر در تگزاس در حال ساختن هستيم، خانواده ها به سادگی در يک محله همسايگی کوچک، طرح خانه هايشان را می ريزند. ما به روشی خيلی سريع در حال انجام دادن اين کار هستيم. با اينکه هر خانه با شخصيت زيبای خاص خودش بر اساس آرزوهای شخصی آن خانواده شکل می يابد، اما اصلاً گران تمام نمی شود، وقت زيادی را هم برای ساختن نمی طلبد. اين پروژه دارد به نتايج خوبی دست می يابد، بر اساس تجربه ام به اين امر واقفم. هر شخصی می تواند آنچه را که شايد بتوان احساس حقيقي تری از شخصيت تعبير کرد، درک کند. مردم کاملاً احساس شادی می کنند و بارقه هايي از آن احساس تعلقی که درباره آن صحبت کردم به چشم می خورد.

اما اين امر به صورت خودبخودی اتفاق نمی افتد. برای مثال، ما چند خوابگاه دانشجويي برای دانشگاه اورگان[xviii] ساختيم. آنها تقريباً خوب به نظر می رسند. کاملاً ظاهر خوشايند و جالبی دارند. کيفيت تعلق داشتن، نه به خوبی مثال ديگری که شرح دادم، اما تا اندازه ای در اين ساختمانها وجود دارد. اما در همين ساختمانهايي که از بيرون بسيار خوشايند به نظر می رسند، داخل آپارتمانها شخصيتی بسيار خشن و سرد دارند. دليل آن روش مديريتی است که در ساختن ساختمانهای عمومی از اين نوع دست اندرکار می باشند. روشهای ساخت و ساز و پيمانکاری توانايي غير قابل باوری دارند تا در اين ساختمانها هرگونه احساس لذتی را بکشند. در اينجا مطلب قابل درک اين است که در اين فرايند، يک ريزساختار اگرچه توانسته نتايج ظاهری و سطحی خوبی را در خارج اين ساختمان بخصوص بوجود آورد، ولی نمی تواند دغدغه آفريدن آن محيط غنی و مناسبی را داشته باشد که شخص بتواند در آن بگويد: اين خانه من است؛ من به آن تعلق دارم و آن متعلق به من است.

به جای اينکه در ابتدا يک سری کامل از نقشه ها را فراهم کنيم و سپس آنها را بسازيم، در طول ساخت و ساز همراه با هر خانواده، زمان و دغدغه زيادی صرف می کنيم تا اصلاحات و تغييرات متناسب با آن خانه را انجام دهيم. البته اگر با ساختمانی روبرو نباشيم که استفاده کننده آن را نمی شناسيم. برای بيشتر نزديک کردن فضايي که واقعاً آن احساس آرامش مورد نظر شخص را دارا باشد با آنچه شخص در هنگام کشيدن مد نظرش بوده، مقوا، کاغذ، ماژيک و چيزهايي مانند اينها وسايلی هستند که به کار می روند. يکی از نکاتی که کشف کرده ام اين است که هنگام کشيدن نقشه، شما صرف نظر از اينکه چقدر تجربه داريد، در مورد خيلی از چيزها نمی توانيد درک کامل و درستی داشته باشيد. اين مسائل هنگام ساخت و ساز خود را نشان می دهند. در فرايندی با قابليت تطبيقی و اصلاح پذيری بيشتر، اشتباهات پيش آمده را می توانيد پيش بينی و اصلاح کنيد و با اين نوع اسکيس ها به نتايج قابل قبولی دست می يابيد.

اما تجربه من اينست که اين فرايند به هيچ عنوان به تنهايي کافی نيست؛ حتی اگر کسی فکر کند که با درگير شدن با استفاده کنندگان و تغيير روشهای قرارداد و پيمانکاری و غيره، توانسته کار بزرگی انجام دهد. ظواهر گاهی اوقات می توانند گول زننده باشند. آن پيوند ژرف و عميقی که يک زندگی را بی اختيار می روياند و شکوفا می کند، به سادگی به دست نمی آيد.

موقعيتهای خاصی وجود دارند که احساس آرامشی را که در موردش صحبت می کنم، افزايش داده و غنا می بخشند. اين نمونه ها هيچگونه ارتباطی با روشهای پيمان و طراحی همراه با استفاده کننده ندارند. ساحل دريا، مثال واضحی از يک مکان کلاسيک است که مردم آن آزادی لذتبخش را در خودشان احساس می کنند. بنابر اين مکانهای ديگری نيز بدون نياز به روشهای ساخت اصلاح پذير و فرايندهايي که پيشتر شرح دادم، می توانند اين کيفيت را دارا باشند.

معتقدم عامل سومی وجود دارد که خيلی مهم است. و آن اينست که اين جنبه های شخصيتی يک فضای حقيقی است که سادگی و وضوحی را می آفريند که روح انسان می تواند در آن قرار گيرد و آن مکان را مال خودش سازد؛ اين کيفيت می تواند به صورتی مستقل از آنچه که با دو روش قبلی شرح دادم، وجود داشته باشد.

به عنوان يک انسان متمدن و شهرنشين امروزی، دستمان خيلی بسته است. حتی همسر من وقتی به او توضيح دادم که می خواهم از گچهای ترک خورده، بی نظمی سنگها و موارد مشابهی از خانه مان اسلايد بگيرم بسيار تعجب زده شد. به نظر او، آنطور که چشمانش نشان می داد، آن مکان با تمام اشکالاتش نوعی شخصيت داشت؛ هرچند که هيچ نيازی به کامل بودن نداشت. آن موقعيت به آن کهنه و آشغال بودنش، به زمختی خام و ناپخته موقعيتش نوعی وابستگی داشت.

هيچ معماری يک خانه واقع در باراندازی تخريب شده را نشان نمی دهد تا با غرور و سربلندی بگويد: من اين فضا را ساخته ام. اما با اين وجود، اينجا همانجايي است که آن چيز درونی و باطنی شروع می شود تا زندگی کند و نفس بکشد.

بعضی مواقع، برنامه ريزی کرده ام تا به آنچيز دست يابم، زيرا اشخاصی که با آنها مشغول به کار بوده ام عميقاً از نياز به آن مطلع بوده و آنرا بصورت درونی درک می کردند. يک مثال، کمپی است که من در ژاپن ساختم. مردمی که از من خواستند اين مکان را برايشان بسازم کاملاً از اين آگاه بودند که می خواهند دنيايي بسازند که در آن بتوانند آزاد باشند. بخاطر اين خواست آنها، صبر بی اندازه و کوشش مداومشان، چيزی مثل آن، با استفاده از تمام فرايندهايي که توضيح دادم، شروع به آفرينش کرد.

يکبار خانواده ای نزد من آمد و از من خواست که تشخيص دهم خانه شان چه مشکلی دارد. زندگی خانوادگيشان به سهولت پيش نمی رفت، می خواستند بدانند که آيا من می توانم کمکشان کنم تا متوجه شوند بايد چه کاری انجام دهند. چند وقتی را با آنها گذراندم و به آنها گفتم که فکر می کنم از عهده اين کار برمی آيم، البته اگر به من اجازه دهند که داخل تا خارج خانه را کاملاً از نو بسازم. خيلی زود دريافتم که استيو- مرد اين خانواده- راجع به اين مسئله بيشتر از حد معمولی پافشاری و وسواس داشت. او و همسرش واقعاً در مورد اينکه راحت بودن چه معنيي می توانست داشته باشد،  ايده ای نداشتند. او می دانست که خانه اش مشکلی دارد، اما همينطور که کار روی آنرا شروع کرديم، دريافتم که مشکل او فقط اينست که آسايش و راحتی خودش، همسرش يا فرزندانش را درک نمی کند و نمی شناسد. او در تصاوير مختلفی از ميز تلويزيون 2000 دلاری، انواع خاصی از مدلهای مبلمان و وسايل اينچنين و آنچنان غرق شده بود. فکرش پر از اين چيزها بود. در حدود يک يا دو سال کار با همديگر گذشت تا او بتدريج توانست بفهمد که آسايش خودش واقعاً چه بود.

در کارم دريافته ام که فرايند حرکت به سوی آن حالت کامل و رضامند، تنها با همراهی تلاش آگاهانه و سترگ خود مردمی که در طول زمان در محيطشان تأثير می گذارند، ممکن می باشد. دو عامل اصلی که آنها را شرح دادم، يکی شرکت مردم در طراحی خانه خودشان و ديگری تغييرات جدی در روند ساخت و ساز می باشد. ولی نوع فرايندی که هم اکنون درباره آن صحبت می کنم، بسيار مؤثرتر و جدی تر است؛ به وجود آوردن همچو فرايندی مسؤوليتی بس عظيم است. بعد از 20 سال کار ممکن است به چيزهايي دست يافته باشم، اما احساس می کنم تنها در آغاز سفری بسيار متفاوت هستم. تنها هدفم يافتن راههايي است که فرايند خودآگاهانه تری داشته باشند. يکی از روشهايي که شروع به کشف و کاوش آن کرده ام، خيلی ساده از طريق نقاشی است. سعی در نقاشی يک نوع دنيايي، که در آن اين حالت کمال ممکن است يا می تواند وجود داشته باشد.

صادقانه می گويم که اين يک کار خيلی بزرگ است. اگرچه خيلی آسان می توان راجع به آن بحث کرد، اما جامعه امروز ما چيزی برای آفريدن اين دنيای معمولی ولی روحانی ندارد. اين بود حاصل تلاش و جستجوی من. اميدوارم هر چند شما ممکن است معمار يا ساختمان ساز نباشيد، درهرحال اين بحث و دغدغه برای شما مفيد بوده و بتواند در هر حرفه بخصوصی که شاغل هستيد، به شما کمک کند.

 


 


[i]  Notes on the Synthesis of Form

[ii]  American Institute of Architects

[iii]  Institute for Environmental Structure

[iv]  Swedish Royal Academy

[v]  American Academy of Arts and Sciences

[vi]  Prince of Wales`s Institute of architecture

[vii]  abstraction

[viii]  The Nature of Order

[ix]  A City is not a Tree

[x]  A Pattern Language

[xi]  A New Teory of Urban Design

[xii]  1994 Doors2

[xiii]  Domestic Architecture

[xiv]  belonging

[xv]  possession

[xvi]  Nagoya

[xvii]  Cheekasadia